- تصاحب کردن(نَ گُ دَ / نَ دَ)
مالک شدن. در تصرف خود درآوردن. (ناظم الاطباء) : فلان زمین مرا تصاحب کرده است. (فرهنگ نظام). و رجوع به تصاحب شود
معنی تصاحب کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- تصاحب کردن
مالک شدن
- تصاحب کردن
به دست آوردن، مالک شدن، صاحب شدن، تصرف کردن
- تصاحب کردن
تولّي
- تصاحب کردن
Commandeer
- تصاحب کردن
réquisitionner
- تصاحب کردن
kupora
- تصاحب کردن
قبضہ کرنا
- تصاحب کردن
দখল করা
- تصاحب کردن
접수하다
- تصاحب کردن
el koymak
- تصاحب کردن
接収する
- تصاحب کردن
להשתלט
- تصاحب کردن
हड़पना
- تصاحب کردن
merebut
- تصاحب کردن
ครอบครอง
- تصاحب کردن
in beslag nemen
- تصاحب کردن
apoderarse
- تصاحب کردن
requisire
- تصاحب کردن
requisitar
- تصاحب کردن
征用
- تصاحب کردن
zająć
- تصاحب کردن
захоплювати
- تصاحب کردن
requirieren
- تصاحب کردن
захватывать
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نومانی پذرفت پسندش پذرفتن روا گاندن صواب دانستن، رای موافق دادن مجلس یا هیات وزیران بلایحه ای
